مؤمن چون ترنج است، که مزه و بویش پاکیزه است.
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است...
مرا با دنیا چه کار؟
من در دنیا همچون مسافری هستم
که در سایه درختی نشست و برفت
و آن را واگذاشت
نردبان این جهان، ما و منیست
عاقبت زین نردبان افتادنیست
لاجرم آنکس که بالاتر نشست...
استخوانش سخت تر خواهد شکست!