ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
فرازی از وصیت نامه ی شهید حسین حق گویان که در سن هجده سالگی در جزیره ی فاو به شرف شهادت نایل شد.
پدرم ومادرم و خواهرانم،شما هم مانند مادران دیگر آرزو داشتید که روزی در دامادیم شرکت کنید،اما عروس من در جبهه های نبرد است و عروسی من شهادت در راه اوست.سوت خمپاره ها و صدای شلیک مسلسل ها صیغه ی عقدم را می خوانند ونقل شب دامادیم رگبار گلوله های کافران است و سنگر خونین رنگم حجله گاهم است.آری پدرم و مادرم نام فرزندم پیروزی است و آزادی است.بعد از پیروزی و فتح کربلا در کنار قبر شش گوشه اش یادم کن وبرای آمرزش گناهانم دعایم کن.